طب هندي و چيني
همزمان با آغاز طبابت در بينالنهرين و مصر، سنت پزشكي در هند و چين هم به وجود آمد كه بسياري از آنها هنوز هم رايج است. شناختهشدهترين نظام سنتي طب هند، آيورْوِدا خوانده ميشود كه به معناي «دانش لازم براي زندگي طولاني» است. آيورودا بر عقايد قديميترين مذاهب اصلي هند يعني هندوئيسم و بوديسم مبتني است. اولين نوشتههاي باقيمانده دربارهي طب آيورودايي به قرون اوليهي پس از ميلاد مسيح بر ميگردد، احتمالاً دانشي بس قديميتر را شامل ميشود.
آثار اصلي آيورودايي، دائرةالمعارفي پزشكي است كه احتمالاً مؤلفانش دو انسان فرزانه بودهاند. يكي از آنها به نام چاراكا در حدود سال صد پس از ميلاد ميزيست و ديگري به نام سوسروتا حدود دويست سال بعد. آثار اين دو به پزشكان روش تشخيص و يافتن عامل و طبيعت بيماري را از طريق بررسي ظاهر بيمار، گوش دادن به صداهاي درون قفسهي سينه و شكم و فشردن آرام بدن آموزش ميدهد. اين اثر شامل فهرستي است از 341 گياه دارويي، 177 داروي ساخته شدهي حيواني و 64 مادهي معدني. در اين اثر همچنين درمانهاي جراجي تشريح شده است، از جمله نوعي جراجي پلاستيك كه در آن از يك لايهي پوست پيشاني براي ساختن بيني از دست رفته، استفاده ميشده است. اين عمل جراجي مفيد بود، زيرا بريدن بيني مجازاتي رايج براي بسياري از جرمها بوده است.
ريشههاي پزشكي چيني، همچون ديگر سنن قديمي طبي، در افسانهها جاي دارند. ابتداييترين كتب طبي چيني را احتمالاً سه امپراتور نوشتهاند. كاملترين آنها قانون دروني طب نام دارد كه به يو هسينگ، امپراتور زرد، (حدود 2600 سال قبل از ميلاد) منسوب است. قانون دروني اولين باردر سال 221 قبل از ميلاد مكتوب شد، يعني كمي پس از آنكه چين به اتحاد سياسي دست يافت.
طب چيني و هندي در باوري مشتركند كه در بسياري از تمدنهاي ديگر نيز يافت ميشود. به عقيدهي آنها سلامتي نتيجه هماهنگي شخص با خود و محيط اطرافش است. به نظر ميرسد، هماهنگي درون يك بدن سالم آيينهاي است از تعادلي كه احتمالاً در طبيعت يا تمدني سالم وجود دارد. مثلاً در قانون دروني آمده است :
بدن انسان همانند يك ملت است. روح (نيروي حياتي حاكم بر بدن) مانند پادشاه است؛ خون… مانند وزيران است؛ چي (انرﮋي) مانند مردم است. بنابراين ميدانيم كسي كه بدنش را در تعادل نگه ميدارد، قادر است كشوري را متعادل نگاه دارد. آنچه كشوري را ايمن ميسازد، حمايت دوستانه از مردم است؛ تغذيهي چي در شخص، بدن انسان را سالم نگه ميدارد.
بر اساس اين عقيده، بيماري هنگامي بروز ميكند كه تعادل دروني بدن به هم بخورد. اين مسئله ممكن است اتفاقي روي دهد يا به دليل اعمال غير عقلاني خود شخص يا بر اثر عوامل محيطي پيش بيايد. وظيفهي پزشك آن است كه به وسيلهي مراسم مذهبي، درمانهاي جسمي يا هر دو، تعادل را دوباره برقرار كند. كار بهتر آن است كه پزشكان به مردم در مرحلهي اول بياموزند كه چگونه تعادل را نگه دارند. در نوشتهاي منسوب به امپراتور زرد آمده است « پزشك بزرگ قبل از مراحل اوليهي بيماري به كمك ميآيد.»
اساس طب چيني بر اين نظريه است كه شكلي از انرژي يا روح به نام چي از طريق مسيرهاي مشخصي درون بدن جريان دارد. بيماري، هنگامي رخ ميدهد كه چيِ بدن تخريب يا مسدود شود يا چيِ مُضِر از خارج وارد بدن شود. اختلال در جريان چي به دليل عدم تعادل بين دو ويژگي يين و يانگ روي ميدهد. يين زنانه، سرد، مفعول، مرطوب و سرد است. يانگ درست عكس يين است: مردانه، سبك، فاعل، خشك و گرم.
هدف درمانهاي طبي چيني، خارج كردن چيِ مُضِر و جلوگيري از تأثيرات آن است. اين درمانها همچنين چيِ سالم را احياء ميكنند و با برطرف كردن عدم تعادل بين يين و يانگ جريان طبيعي آن را برقرار ميسازند. شايد بهترين درمان سنتي چيني كه امروزه شناخته شده است، طب سوزني باشد كه اولين بار در كتابي منسوب به سال 2800 قبل از ميلاد تشريح شده است. در طب سوزني، سوزنها در نقاط مشخصي از بدن قرار ميدهند تا جريان چيِ بدن را تصحيح كنند. سپس سوزنها را ميچرخانند يا ميلرزانند. امروزه طب سوزني در غرب هم مانند شرق آسيا محبوبيت يافته است.
پزشكان چيني به كمك روشهايي مانند بررسي نبض يا ضربان قلب كه بر روي مچ و نقاط ديگري از بدن قابل لمس است به تشخيص بيماريها ميپرداختند. در متني قديمي آمده است: «بدن انسان مشابه سازي زهي است، كه نبضهاي مختلف آكوردهاي آن به شمار ميروند. هماهنگي يا ناهماهنگي بدن را ميتوان با برسي نبض تشخيص داد و اين امر براي علم طب اساسي است.» با اين حال، معاينهي بدن زنان بيمار براي پزشكان، كه هميشه مرد بودند، چندان خوشايند نبود. بنابراين زنان از عروسكهاي كوچك چيني براي بيان مشكلاتشان استفاده ميكردند. آنان نقاطي از بدن عروسك را كه معادل قسمتهاي آزار ديدهي بدنشان بود، نشان ميدادند.